شعر "عشق ژنتیکی" سروده ی دکتر سپهر طباطبایی می باشد!

در سال 67 در دوره دانشجویی سروده شد و برای اولین بار در کلاس ژنتیک در حضور استاد غیاثوند(از اساتید برجسته ژنتیک کشور) قرائت شد...

سپس در همان سال در مجله دانشگاه علوم پزشکی یزد به چاپ رسید!!

پس از آن هم علاوه بر جراید مختلف در کتاب شهد شورستان(انتشارات توس) و مجموعه از بی تو بودن(نشر بهین) چاپ و منتشر شد.


شعر...



یارِ من آنکه به دنیا ژنوتیپش یکتاست

فـنوتیپِ خـوشِ او چـون فنوتیپِ گلهاست


هـست در هــر نِگَهَش رمــزِ هـزاران ژنِ عشق

که همه ترجمه ی رشته ای از "دی.ان.آ" ست


دوش از بهرِ دلم عشوه چنان سنتز کـرد

که فغان از همه ژن های وجودم برخاست


این یکی کرد جهش وان دگری شد معیوب

کدونِ زندگیـَـم گشت دچارِ کـم و کاست


گشت معیوب مرا هرچه ژنِ غالب بود

حالیا! کارِ منِ سوخته دل واویلاست


کاریوتیپِ مـنِ بدبخت چنان قاطی کرد

که گمانم اثرش تا به ابد پابرجاست


گفتم:ای یـار مکن! شـد ژنوتیپم بر باد

خنده ای کرد و بگفت:از فنوتیپت پیداست


گفتم:آخــر تـو مرا آللِ صبری بفرست

که از عصیانِ جهش،بندِ جنونم بر پاست


ژنِ امیدِ مــرا نوکلئوتیدیست حقـیر

ژنِ جورِ تو ولی،نوکلئوتیدش صد تاست


پلی پپتیدِ غمت بس که دراز است ای دوست

بهرِ آن جـان بود در دلِ تنگی کـه مراست


گفت:باید کــه به راهـم هموزیگوت گـردی

هتروزیگوس تو مباش،ار به دلت الفتِ ماست


گـفتـمـش : مـن هموزیگوس نتوانـم گـشتن

چون نماندست مرا یک اتوزوم سالم و راست


عاشقی را کـه چنـان سندرمِ عشق دهند

تو تعجب مکن ار اشکِ غمش چون دریاست


حالیا!زین ژنوتیپی که نصیبم گشته

فنوتیپم به میانِ همه انگشت نماست


من ندانم که چنین سنگدلی،بی انصافی

از کجا آمده و اصل و تبارش ز کجاست


بهــرِ سلولِ حیـات اینهمه پپتید بـلاست

همه زیرِ سر یک رشته "ام.آر.ان.آ" است


آری!آخر به یکی دامِ بلا می افتد

هر که چون مستیِ ما سر به هواست


ای خــدا یــارِ مــرا سندرمِ مــرگ بـده

که چنین با منِ عاجز به سرِ جور و جفاست


همولوگ نیست چو هرگز دلِ من با دلِ او

این دو را دادنِ پیوند فقط کارِ خداست


خــواهم اینجا سوالی بکنم از استاد

بینِ ما رابطه ی غالب و مغلوب چراست


از چــه رو ژنِ عشقِ مـنِ بـدبخت فقـط

آللِ غصه و اندوه و غم و درد و بلاست


عاشقی را کــه چنان سندرمِ عشق دهند

تو تعجب مکن ار اشکِ چشش چون دریاست